توسکانیوز/ محسن بوذری سراوانی / آنچه پارادوکس مینماید اینکه مخالفان قدیمیِ توافق، درست پس از فعالشدن اسنپبک، همان توافق را «دلیل بحران» میخوانند در عمل پارادوکس نیست؛ استمرار یک راهبرد است. روایت از آغاز چنان چیده شد که هر نتیجهای علیه دیپلماسی تفسیر شود: اگر احیا نشود «بیاثر» بوده، اگر احیا شود «امتیازدهیِ بیحاصل» است، و اگر گشایشی دیده شود «فریبِ موقتی». اینگونه، شکستِ ارادیِ احیا به «عیبِ ذاتیِ توافق» ترجمه میشود و علت و معلول جابهجا میگردد. ¤ ایدئولوژیِ رنج؛ تقدیسِ هزینه، تحقیرِ حلمسئله این وارونگی بر یک چارچوب ارزشی تکیه دارد: تقدیسِ رنج. وقتی «تحمّل هزینه» نشانهٔ «حقانیت» معرفی میشود، هر سازوکارِ کاهشِ هزینه «سستی» و هر گشایش «لغزش» نام میگیرد. سیاست از حل مسئله دور میشود و به مسابقهٔ تحمّل درد بدل میگردد. ¤ سازوکار رانت؛ اقتصادِ تحریم چگونه ذینفع میسازد؟ تحریمها بهجای فشاری یکنواخت از بیرون، در داخل شبکههایی از واسطهگری، امتیازهای ترجیحی و قراردادهای غیررقابتی میسازند که از بیثباتی تغذیه میکنند. وضعیتِ جنگی یا شبهجنگی نیز مدار تصمیم را امنیتی و کمپاسخگو میکند. حاصل، ساختاری است که «پرهزینه برای جامعه» و «پُرسود برای اقلیت» میماند. ¤ ائتلافِ کاسبانِ قدرت–تحریم و نفوذ اینجا «کاسبانِ قدرت» و «کاسبانِ تحریم» به هم قفل میشوند: گروه نخست بحران را نردبان رقابت داخلی میکند و هر گشایش دیپلماتیک را «سادگی» مینامد؛ گروه دوم از تداوم تحریم سود مستقیم میبرد از ارزِ چندنرخی تا مسیرهای دورزدن و انحصارهای خاموش. این چرخه بدون «نفوذ» بازتولید نمیشود؛ نه لزوماً به معنای جاسوسیِ کلاسیک، بلکه شبکهای از پیوندِ منافع و روایت که عادتِ «امنیتیسازیِ دائمی» را تغذیه میکند: مقاومت در برابر شفافیت، بیاعتبارکردنِ سنجهها، و تولید برچسبهایی که مذاکره را «تسلیم» جا میزنند. ¤ همپوشانیِ بیرونی در بیرون نیز همپوشانیِ منافع روشن است: طولانیشدنِ تنش، پرونده را از «میزِ توافق» دور میکند، تصویر «تهدید دائمی» را عادی میسازد، ائتلافهای منطقهایِ ضد ایران را میچسباند و فروش تسلیحات را توجیه میکند؛ دقیقاً همان چیزی که رژیمِ اشغالگر سالها برایش سرمایهگذاری کرده است. هماهنگیِ سازمانی لازم نیست؛ همافزاییِ نتایج کافی است. ¤ خسارتها به زبان ساده بسته به دوره و روش محاسبه، برآوردها از «صدها میلیارد دلار» تا «حدود ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیارد دلار» نوسان دارد. معنای عملیاش روشن است: پولی که باید وارد کشور میشد و نشد (فروشِ انرژی و دسترسیِ مالی)، هزینههایی که نباید میدادیم و دادیم (حملونقل، بیمه، نقلوانتقال)، سرمایهگذاریهایی که بهخاطر ریسکِ سیاسی خوابید، شغلهایی که ایجاد نشد، و قیمتی که برای واردات و تولید پرداخت شد تا فقط «دور بزنیم». سفرهٔ امروز کوچک شد و رشدِ فردا سوخت. ¤ چرا «دیپلماسی» باید صورت بگیرد؟ دیپلماسی تنها ابزار کمهزینه برای برگرداندنِ پرونده از فضای امنیتی به میدانِ حل مسئله است؛ بیگفتوگو، بهترین برنامههای اقتصادی هم به «شمارش خسارت» بدل میشود. دیپلماسی سرچشمهٔ رانت را میخشکاند: با باز شدن حتی مسیرهای رسمیِ محدود، دورزدن بیصرفه و شکافهای قیمتی کوچک میشود؛ مخالفتی که پشتِ نقابِ «بدعهدی» پنهان میشود و بدیلی سنجشپذیر ندارد، در عمل از وضعِ پُررانت محافظت میکند. در روابط بینالملل «بدعهدی» معنای اخلاقیِ مجرد ندارد؛ علاجش ترک گفتوگو نیست، طراحیِ درستِ توافقِ گامبهگام با راستیآزمایی و ضمانتهای متقابل است. دیپلماسی هم شرطِ لازمِ بازتولیدِ قدرت ملی است و هم سنجشپذیر؛ عددِ جابهجاییِ پول، پوششِ بیمه و افتِ هزینهٔ مبادله، داور نهاییاند.
حال آنکه هستهٔ بحران، گرهخوردنِ ایدئولوژیِ رنج با اقتصادِ رانت و ائتلافِ کاسبان است؛ شبکههای نفوذ این وضع را بازتولید میکنند و همپوشانیِ عملی با امنیتیسازیِ مطلوبِ رژیمِ اشغالگر پدید میآورند. پاسخ، روشنکردنِ «چراییِ دیپلماسی» است: گفتوگو نه تعارف، که ابزار مستقیمِ کاهشِ هزینهٔ ملی، خشکانندهٔ رانتِ تحریم و شرطِ بازتولیدِ قدرت است. وقتی این «چرایی» پذیرفته شود، راهِ «چگونه» از سنجشِ نتایج تا طراحیِ سپرِ اجتماعی خودبهخود روی میز میآید و سیاست، از مسابقهٔ تحمّلِ رنج به حلِ مسئله بازمیگردد.