اختصاصی توسکانیوز/مریم اسماعیلی پور/فرآیند آموزشی ۱۴۰4-۱۴۰5 در ایران از سه شنبه اول مهرماه ۱۴۰۴ آغاز شد. در حالیکه انواع خبرها از جشن های متنوع شکوفه ها و آغاز سال تحصیلی منتشر شده و از وزیر تا مدیران کل استانها، ضمن شادمانی از آغاز سال تحصیلی جدید، شرایط را برای شروع باشکوه این سال تحصیلی محیا می دانند.
اما کلاسهای من با بیش از ۴۰ دانش آموز امروز، محیا شروع سال تحصیلی نبود، لباس فرم بچه ها حاضر نبود و بچه ها رنگ به رنگ آمده بودند. کار نوسازی سرویس بهداشتی مدرسه که از خرداد ماه شروع شده بود، پایان نیافته، کلاسها، زنگ به زنگ ورودی جدید دارند، یکی را آن آقا، یکی را آقای دیگری معرفی کرده! همکاران آموزشی ابلاغ ندارند، بعضی همکاران بدون هماهنگی ابلاغ مدرسه را زمین گذاشته اند و زحمت برنامه ریزی درسی را بلااثر کرده اند. از طرفی نامه ی درخواست، آغاز فرآیند آموزشی مان از شنبه پنجم مهرماه بی پاسخ مانده، چون نباید مدرسه تعطیل شود!
من امیدوارم فردا دانش آموزان کمتری به مدرسه بیایند!!! تا فرصت سامان دادن به امور مدرسه برای کادر آموزشی تنهای ما فراهم شود.
این توصیف کوتاه از اولین روز مدرسه ی من، تصویری گویا از شکاف عمیق بین «حرف» و «عمل» در سیستم آموزشی ایران است. سیستمی دوپاره و ناعادلانه که با جداسازی های مکرر دانش آموزان، صحنه ای بی نظیر برای نمایش دروغین آموزش و پرورش محیا کرده است. آنچه امروز من و شاگردانم تجربه کردیم، یک نقص ساده یا کمبود بودجه، نیست؛ بلکه نتیجهی منطقی و اجتنابناپذیر سیاستهای کلانی است که سالهاست در آموزش و پرورش ایران پیگیری میشود. این سیاستها منجر به ایجاد یک آموزش و پرورش دوطبقه شده است.
تمرکز بر نمایش و شکوه ظاهری به جای عدالت آموزشی که برای مخاطب عام طراحی شده است. این نمایش، واقعیت مدارس عادی دولتی را پنهان میکند. در مقابل، مدارس خاص (تیزهوشان، نمونه دولتی، شاهد، هیات امنائی و غیردولتیِ های گرانقیمت و …) به عنوان ویترین و پیشانی سیستم عمل میکنند. این مدارس معمولاً امکانات مناسب، معلمان منتخب و کلاسهایی با جمعیت استاندارد دارند. موفقیت معدود دانشآموزانِ این مدارس در المپیادها یا کنکور، به عنوان دستاورد کل سیستم آموزش و پرورش تبلیغ میشود تا شکست آن در ارائه حداقلهای آموزشی به اکثریت جامعه پوشیده بماند.
در واقع اصرار بر گسترش مدارس خاص طی بیست سال گذشته عاملی برای تشدید نابرابری و بیتوجهی به مدارس عادی بوده است. سیاست جداسازی دانشآموزان بر اساس استعداد یا توان مالی، منابع محدود سیستم (اعم از مالی، انسانی و توجه مدیریتی) را به سمت این مدارس خاص سوق میدهد. بهترین و با تجربهترین معلمان اغلب به سمت مدارس خاص جذب میشوند، زیرا شرایط کاری، حقوق و احترام حرفهای بهتری دارند. این نشان از بیثباتی نیروی انسانی در مدارس عادی دارد.
بودجه و امکانات (مانند لباس فرم، تعمیرات سریع، تجهیزات و …) به مدارسی داده میشود که نمایش موفقیت را ممکن میسازند. مدرسه ما با دستشوییهای نیمهکاره که به گفته ی نماینده ی پیمانکار یک پروژه ی عمرانی ست و تحویل به موقع آن امکان پذیر نیست (!) و لباسهای فرم آماده نشده، به دلیل سفارش دیرهنگام پارچه توسط تولیدی دست چندمی مانتو، قربانی همین اولویتبندی ناعادلانه است.
جداسازی های مکرر دانشآموزان بااستعداد یا خانوادههای متمول، مدارس عادی را از وجود موتور محرک کلاسها (دانشآموزان فعال و خانوادههای پیگیر) محروم میکند. این امر انگیزه معلمان را کاهش داده و فضای کلی آموزشی را تضعیف میکند.
از طرفی کلاسهای پرجمعیت، محصول مستقیم بیعدالتی ساختاری است. این بی عدالتی، ناشی از عدم تصمیم سازی و تصمیم گیری به موقع و درست صاحبان کرسی در آموزش و پرورش است.
در تثبیت این سیستم دوپاره، نمایندگان مجلس نقش بسزایی دارند. به جای تصویب قوانین مبتنی بر عدالت آموزشی که منابع را به صورت عادلانه توزیع کند و بر پایش کیفیت آموزش در تمام مدارس تأکید داشته باشد، غالباً با سکوت یا اقدامات نمایشی (مانند طرحهای ضربتی بی اثر) به این وضعیت دامن میزنند. بودجههای آموزشی اغلب پاسخگوی نیازهای واقعی نیست یا اولویتهای تخصیص آن، مدارس خاص و پروژههای نمایشی را در اولویت قرار میدهد. عدم نظارت مؤثر و پاسخگویی از سوی نمایندگان بر عملکرد وزارتخانه، اجازه میدهد این نمایش دروغین بدون هیچ بازخورد جدی از سوی قانونگذار ادامه یابد و شکاف بین مدارس عادی و خاص روزبهروز عمیقتر شود.
از طرفی، نمایندگان و شبکه نفوذ آنها، آموزش و پرورش را به ابزار قدرتگری خود تبدیل کرده اند. نمایندگانی که برای دورههای متوالی در مجلس باقی میمانند، اغلب یک شبکه حامیپروری وسیع میسازند. آموزش و پرورش، با حجم عظیم نیروی انسانی، بودجه و تأثیر مستقیم بر میلیونها خانواده، به یک ابزار ایدهآل برای حفظ این شبکه تبدیل شده است.
با تقسیم امکانات به عنوان رانت سیاسی، پستهای مدیریتی کلیدی در سطوح استان، شهرستان و حتی مدارس خاص (مانند مدیران مدارس تیزهوشان یا نمونه دولتی) اغلب به افرادی داده میشود که وابسته به این شبکهها هستند. این انتصابها نه بر اساس شایستگی، بلکه بر پایه وفاداری سیاسی صورت میگیرد. بنابراین، وقتی شما شاهد تخصیص ناعادلانه امکانات به مدارس خاص هستید، تنها یک ترجیح آموزشی نیست؛ بلکه پاداشی به حامیان و ابزاری برای جذب آرای بیشتر است.
معلمی که ابلاغش درگیر بوروکراسی عمداً پیچیده یا تصمیمهای سلیقهای است، عملاً در وضعیت ناامنی شغلی قرار میگیرد و این ناامنی، ابزاری برای کنترل است تا از وفاداری او استفاده شود.
منافع نمایندگان در حفظ این شبکه رانتخواری است، در این شرایط، آموزش و پرورش دیگر تنها یک نهاد آموزشی نیست، بلکه به یک حیاط خلوت سیاسی تبدیل شده است. اولویت اصلی نهاد آموزش، خدمت به شبکههای قدرت است، نه آموزش و نه مدرسه من.
وقتی سیستم، مدارس خاص را ترویج میکند، به طور غیرمستقیم این پیام را میفرستد که کیفیت آموزش فقط برای یک اقلیت منتخب مهم است. برای اکثریت، فقط نگهداری و پرکردن اوقات کافی است.
کلاسهای شلوغ نه یک مشکل، بلکه یک راهحل از دید مدیران میانی و کمبودجه است! آنها مجبورند با کمترین منابع، بیشترین تعداد دانشآموز را پوشش دهند. این امر هرگونه امکان آموزش کیفی، توجه فردی و خلاقیت را از بین میبرد و مدرسه را به یک “انبار دانشآموز” تبدیل میکند.
از دید کلاننگر، مدرسه ی ما در حال انجام همان وظیفهای است که سیستم برای آن طراحی شده است؛ یعنی نگهداری از حجم عظیمی از دانشآموزان با حداقل هزینه، در حالی که منابع برای مدارس خاص و نمایش موفقیتها حفظ و هزینه میشود. در این سیستم مدیران مدارس خاص میان رده، یک به یک دانش آموزان با نمرات برتر را از مدرسه ی ما جذب می کنند و شاگردان چندین ساله ی خود را به دلیل عدم موفقیت در خرداد ماه، به ما هدیه می کنند.
داستان امروز کلاس من، یک تراژدی فردی نیست، بلکه یک شکست سیستماتیک است. سیستم آموزشی ایران با ایجاد یک شبکه موازی از مدارس خاص، عملاً مسئولیت خود را برای ارائه آموزش باکیفیت و عادلانه به همه شهروندان رها کرده است. آنچه برای من و دانش آموزانم رخ داده، نتیجه طبیعی تخصیص منابع به این شبکه موازی و رها کردن مدارس عادی به حال خود است و نمایش دروغین آموزش و پرورش دقیقاً در همین نقطه است؛ ادعای شکوفایی و شروع باشکوه برای همه، در حالی که در عمل، یک سیستم طبقاتی را تقویت میکند که شکوفایی را تنها به اقلیتی خاص اختصاص میدهد و برای اکثریت، فقط یک محیط آموزشی فرسوده، شلوغ و ناامیدکننده فراهم میکند.
حل این معضل، نه با شعار این دولت و آن دولت،که با بازنگری اساسی در سیاستهای تبعیضآمیز آموزشی در سطوح کلان و ملی ممکن خواهد بود.
امیدوارم فردا دانش آموزان کمتری به مدرسه بیایند!
لینک کوتاه : https://tooskanews.ir/?p=52009
- منبع : توسکانیوز